برخورد دوگانه با پژوهش دینی در کشور ما
رسول جعفریان |
22 آذر 1386 ساعت 22:11 مرجع : تابناک | |
حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان در مقالهای با نیمنگاهی به پژوهشهای دینی، بهویژه در حوزه تاریخ اسلام، برخورد دوگانه با پژوهش را مورد نقد قرار داده است، از این زاویه که همواره بر لزوم نواندیشی و پژوهش تاکید میشود، اما گاه که مطلبی خلاف مشهور بیان میشود، بسیاری بر میآشوبند. |
|
برگزاری مراسم بزرگداشت برای یک محقق، زنده باشد یا مرده، به خاطر احترام به تحقیق و پژوهش و در واقع نوآوریهای او در عرصه علم و دانش در یک جامعه است؛ این رویهای است که چند سالی است در کشور ما باب شده و ما باید خدای را شاکر باشیم.
با این حال و به رغم این که موقعیت تحقیق و محقق در جامعه ما رشد یافته، همچنان بسیاری از کارهایی که در ظاهر تلقی تحقیق از آن میشود، جز تکرار مکررات چیز دیگری نیست. مهم آن است که سطح فهم جامعه ما بالا رفته و بتواند میان کارهای پژوهشی و آنچه به صورت سرسری و بیخاصیت حتی گاه در مجلات به ظاهر پژوهشی منتشر میشود، تفاوت بگذارد.
درک این که تحقیق چیست چندان دشوار نیست. تحقیق درست و اصیل بدین معناست که محقق در یک رشته و زمینه خاص علمی، کار واقعنمایی جدی انجام داده، علم را یک قدم به پیش برده و در بهترین صورت خود آن را متحول کند. نوع درجه نخست آن مانند کاری است که ابن خلدون در تاریخ، انیشتین در فیزیک، شیخ انصاری در فقه و اصول و امام خمینی در نظریه سیاسی شیعه به انجام رساندند؛ اینها نظریهپردازانی هستند که راه این دانشها را عوض کرده و تحولی عظیم در آن پدید آوردند.
سطح دوم آن صرفا نوعی اجتهاد و تحقیق در چهارچوبی است که دیگران آن را تعریف کرده و گشودهاند. اینان نظریهپردازیهای محدودی هم دارند.
در انتها در درجه سوم پژوهش، تنها بازگو کردن کارهای دیگران است.
اما امر نظریهپردازی در یک زمینه، کشف مجهولات و روشن کردن راه پیشرفت در یک علم، هم لزوما کار پژوهشی کردن است و هم حرف تازه زدن، آن هم از زبان کسی که همه معیارهای پژوهش را دنبال میکند، نه آن که هدفش تنها تغییر وضع موجود به هر قیمت و به ویژه با شگردهای تبلیغاتی است. این بحث را فعلا دنبال نمیکنیم و به بیان برخی از چالشهای موجود در برابر محققانی که در زمینه مطالعات اسلامی و به ویژه تاریخ اسلام پژوهش میکنند میپردازیم.
به طور کلی در جامعه ما دو نوع چالش برابر محققی که در زمینههای یاد شده کار میکند وجود دارد: چالش درونی و چالش بیرونی. مقصودم از درونی، درون جامعه شیعه برای یک محقق شیعی و یا جامعه سنی برای محقق سنی است و از بیرونی برای هر دو گروه در کلیت جامعه اسلامی است.
برای چنین محققی چند نکته باید مورد توجه باشد: نخست این که محقق، شخصی نوگو است که آن چه را از چشم دیگران و پنهان بوده و هست مکشوف میسازد. طبعا برای این حرکت خود، نظریات تازهای را مطرح میکند. این نظریات بسته به دامنهای که در آن تأثیر میگذارد برای یک رشته علمی فوقالعاده مهم است، چرا که آن را متحول ساخته و دگرگون میکند.
دوم این که کار این قبیل افراد غالبا بسیار کند است. سالها طول میکشد تا پژوهشگری بتواند یک نظریه در زمینه کاملا جدید مطرح کند. ممکن است در طول عمرش، یک یا دو بار این کار را انجام دهد و باقی آثارش تازگی نداشته و در عرصه نظریهپردازی نباشد. کسی نباید انتظار داشته باشد که یک محقق هر روز مطلب جدیدی ابراز کند. البته نوعی کارهای تحقیقی هست که به معنای تحقیق متون است. آن هم اعتبار خود را دارد اما در اینجا مقصودمان محققی است که نوپرداز در نظریهپردازی باشد.
سوم، یک محقق در عرصه مطالعات دینی همیشه با این خطر روبهروست که سخنی بگوید که مقبول عامه نباشد. مقصودم از عامه، همه کسانی است که از آن محدوده علمی دور هستند. ممکن است افراد معمولی یا حتی طلبه و حتی در حد علما و مراجع متخصص در رشتههای دیگر باشند، اما از حوزه مطالعاتیاین شخص آگاهی چندانی نداشته باشند. این نکته است که به بحث چالشهای پیش روی محقق مربوط میشود. در این نوشته کوتاه، بحث ما ناظر به مطالعات دینی یا تاریخی اما در حوزه دین است. مشکلی که باید روی آن تأمل کنیم، این است که اظهارنظر محققانه و به عبارتی نو مسائل و پیامدهای خاص خود را دارد.
درباره مطالعات تاریخی باید عرض کنم که:
با این حال و به رغم این که موقعیت تحقیق و محقق در جامعه ما رشد یافته، همچنان بسیاری از کارهایی که در ظاهر تلقی تحقیق از آن میشود، جز تکرار مکررات چیز دیگری نیست. مهم آن است که سطح فهم جامعه ما بالا رفته و بتواند میان کارهای پژوهشی و آنچه به صورت سرسری و بیخاصیت حتی گاه در مجلات به ظاهر پژوهشی منتشر میشود، تفاوت بگذارد.
درک این که تحقیق چیست چندان دشوار نیست. تحقیق درست و اصیل بدین معناست که محقق در یک رشته و زمینه خاص علمی، کار واقعنمایی جدی انجام داده، علم را یک قدم به پیش برده و در بهترین صورت خود آن را متحول کند. نوع درجه نخست آن مانند کاری است که ابن خلدون در تاریخ، انیشتین در فیزیک، شیخ انصاری در فقه و اصول و امام خمینی در نظریه سیاسی شیعه به انجام رساندند؛ اینها نظریهپردازانی هستند که راه این دانشها را عوض کرده و تحولی عظیم در آن پدید آوردند.
سطح دوم آن صرفا نوعی اجتهاد و تحقیق در چهارچوبی است که دیگران آن را تعریف کرده و گشودهاند. اینان نظریهپردازیهای محدودی هم دارند.
در انتها در درجه سوم پژوهش، تنها بازگو کردن کارهای دیگران است.
اما امر نظریهپردازی در یک زمینه، کشف مجهولات و روشن کردن راه پیشرفت در یک علم، هم لزوما کار پژوهشی کردن است و هم حرف تازه زدن، آن هم از زبان کسی که همه معیارهای پژوهش را دنبال میکند، نه آن که هدفش تنها تغییر وضع موجود به هر قیمت و به ویژه با شگردهای تبلیغاتی است. این بحث را فعلا دنبال نمیکنیم و به بیان برخی از چالشهای موجود در برابر محققانی که در زمینه مطالعات اسلامی و به ویژه تاریخ اسلام پژوهش میکنند میپردازیم.
به طور کلی در جامعه ما دو نوع چالش برابر محققی که در زمینههای یاد شده کار میکند وجود دارد: چالش درونی و چالش بیرونی. مقصودم از درونی، درون جامعه شیعه برای یک محقق شیعی و یا جامعه سنی برای محقق سنی است و از بیرونی برای هر دو گروه در کلیت جامعه اسلامی است.
برای چنین محققی چند نکته باید مورد توجه باشد: نخست این که محقق، شخصی نوگو است که آن چه را از چشم دیگران و پنهان بوده و هست مکشوف میسازد. طبعا برای این حرکت خود، نظریات تازهای را مطرح میکند. این نظریات بسته به دامنهای که در آن تأثیر میگذارد برای یک رشته علمی فوقالعاده مهم است، چرا که آن را متحول ساخته و دگرگون میکند.
دوم این که کار این قبیل افراد غالبا بسیار کند است. سالها طول میکشد تا پژوهشگری بتواند یک نظریه در زمینه کاملا جدید مطرح کند. ممکن است در طول عمرش، یک یا دو بار این کار را انجام دهد و باقی آثارش تازگی نداشته و در عرصه نظریهپردازی نباشد. کسی نباید انتظار داشته باشد که یک محقق هر روز مطلب جدیدی ابراز کند. البته نوعی کارهای تحقیقی هست که به معنای تحقیق متون است. آن هم اعتبار خود را دارد اما در اینجا مقصودمان محققی است که نوپرداز در نظریهپردازی باشد.
سوم، یک محقق در عرصه مطالعات دینی همیشه با این خطر روبهروست که سخنی بگوید که مقبول عامه نباشد. مقصودم از عامه، همه کسانی است که از آن محدوده علمی دور هستند. ممکن است افراد معمولی یا حتی طلبه و حتی در حد علما و مراجع متخصص در رشتههای دیگر باشند، اما از حوزه مطالعاتیاین شخص آگاهی چندانی نداشته باشند. این نکته است که به بحث چالشهای پیش روی محقق مربوط میشود. در این نوشته کوتاه، بحث ما ناظر به مطالعات دینی یا تاریخی اما در حوزه دین است. مشکلی که باید روی آن تأمل کنیم، این است که اظهارنظر محققانه و به عبارتی نو مسائل و پیامدهای خاص خود را دارد.
درباره مطالعات تاریخی باید عرض کنم که:
اولا؛ این که برخی اصلا در حوزه تاریخ به پژوهش باور ندارند و آن را مطالعهای میدانند. این مسأله در نگاه سنتی ما وجود دارد و سبب شده است تا ما به پژوهش و اجتهاد تاریخی بیاعتقاد باشیم و ارجی به آن نگذاریم. این منهای جریان خاصی است که در حوزه علمیه و میان علما به صورت عالمانه در راستای دفاع از اصول امامت و تاریخی که اطراف آن هست وجود داشته است؛ همان خط دفاع سنتی از مباحث تاریخی مربوط به امامت در تاریخ شیعه که سبب برآمدن نسلی از عالمان بسیار برجسته در این حوزه شده و کسانی چون مرحوم سید شرفالدین و علامه امینی و عسکری از آن جمله هستند. البته کار آقای عسکری با نگاه کاملا تازهای همراه است.
دوم آن که وقتی تاریخ با دین در یک خط ممتد پژوهشی قرار میگیرد، درست مثل «فلسفه و دین» یا «هنر و دین» در یک جاهایی به هم برخورد میکند. شما وقتی کار پژوهشی میکنید، همان مشکل قدیمی را دارید که فلسفه با دین دارد. آیا فلسفه حرف اول را میزند یا دین؟ اگر دین حرف اول را میزند، پس شما متکلم هستید نه فیلسوف. اما اگر فلسفه حرف اول را میزند، آن وقت ناچار باید برخی از مطالب و مفاهیم دینی را تأویل کنید. همینجاست که خشم عدهای علیه شما برانگیخته میشود. در حوزه هنر هم همین مشکل بعینه وجود دارد. افسار زدن به هنر با نام تعهد و دینداری با توجه به اسب سرکش هنر و توان بالای انسان در آفرینش هنری مشکلاتی را پدید میآورد. در امر هنر، آفرینش هنری کاری شبیه به پژوهش در عرصه تاریخ یا فلسفه است.
باید برای این امر راه حلی پیدا کرد. این راه بیش از آن که جنبه علمی داشته باشد، مربوط به اخلاق کار پژوهش و فهم و درک شرایط خاص اجتهاد در عرصههای گوناگون از جمله تاریخ اسلام است.
تحقیق مثبت و منفی!
انتخاب این عنوان اندکی دشوار و غیرمعمول است. آنچه مد نظر است، این که امر تحقیق در حوزه تاریخ مذهبی کاری سهل و ممتنع است. میدانیم که بخشی از دین، تاریخ آن است. بخشی از مذهب تاریخ آن است. این خطر برای همه فرقهها وجود دارد. وقتی شما در تاریخ دین دست به پژوهش میزنید، همیشه با این خطر روبهرو هستید که حقایقی را رو کنید.
بسیاری از اوقات، این حقایق ارزشمند هستند و سخت به کار دین و مذهب میآیند و در عین حال از معیارهای علمی و پژوهشی هم برخوردارند. اینها را عجالتا به عنوان تحقیق مثبت مینامم، اما برخی از اوقات تحقیقات جدید مشکل ایجاد میکنند؛ یعنی مطالبی در آنها مطرح میشود که خوشایند عامه نیست.
برای مثال؛ دو مورد متفاوت را از آقای عسکری را در زمینه تحقیق مثبت و منفی مرور میکنیم:
نظریه استوار ایشان درباره منشأ داستان عبدالله بن سبا که در اصل بررسی روایات سیف بود، در عین حال که یک کار پژوهشی جدی بود، برای مذهب شیعه یک مرحله از پیشرفت در کار تاریخ مذهب بود. سالها بلکه قرنها بود که اتهام بیپایهای که اصل آن یک خبر مجعول و نادرست بود، نسبت به شیعه مطرح میشد و لازم بود برای یکبار این خبر جدی بررسی شود. پیش از آن، در این باره تردیدهایی مطرح شده بود. گویا، در میان عربها نخستین بار طه حسین در سال 1953 / 1372 ق این مسأله را در کتاب علی و بنوه (ص 90 و ترجمه دکتر شهیدی ص 96 – 97) مطرح کرد. اندکی بعد و شاید همان زمان آقای عسکری به کار تألیف کتاب «عبدالله بن سبا و اساطیر اخری» مشغول بود که سال 1375ق چاپ شد.
علامه عسکری از بن و اساس به بررسی آن پرداخت و کار درخوری انجام داد که به هر حال مخالفان را به تب و تاب انداخت و مجبور به پاسخگویی کرد که بسیاری از آنها نیز مذبوحانه بود. خوب البته یک نظریه جدید لوازمی دارد که باید به آنها توجه داشت و همه ابعاد تأثیرگذاری آن را ملاحظه کرد.
اکنون به نوع دوم آن توجه کنیم و مقدمتا بگوییم وقتی انسان پژوهشگر شد، همیشه نمیتواند منتظر بماند که به اصطلاح از نگاه عوام و خواصی که در حد عوام با آن مطالب سروکار دارند، خشنود شوند. تحقیق یک شمشیر دو لبه است. ممکن است به عقیده رسمی خدمت بکند و ممکن است یک عقیده عمومی را مورد تردید قرار دهد. زمانی که آقای عسکری همراه شماری از علما به کنفرانس سنت رسولالله و عقیده شیعه به ترکیه رفت، نسبت به آنچه وی در سخنرانی خود مطرح کرده بود، تردیدهایی در داخل برانگیخته شد. چنین اظهار شد که ایشان در سخنرانی خود در روایات کافی تردید کرده و بسیاری را نادرست خوانده است. این مسأله انعکاس تندی در ایران علیه وی داشت. این به رغم آن بود که ایشان باورش این بود که در آن کنفرانس تلاش کرده است تا شیعه را از خطر مهمی نجات دهد. آن سر و صداها به شخصیت علامه عسکری در نزد بسیاری از افراد لطمه زد و برای نخستین بار اعتبار او را مورد چالش قرار داد.
مشکل این است که اگر محقق به سندی برخورد کرد که اندیشههای گذشته او و یا مسائل پذیرفته شده در عرف شیعه را مورد تأمل قرار میدهد چه باید بکند؟ ممکن است که او خطا کرده باشد، اما پاسخ دادن به خطای او کار یک محقق دیگر است. در حالی که بسیاری از اوقات بدون آن که کسی پاسخ دهد، تنها علیه او جنجال میشود.
از زاویه دیگر هم میتوان به این بحث پرداخت. ما در زمینه نظریهپردازی در حوزه «تاریخ دین»، نیاز به نوعی نوآوری و ابتکار داریم. تصور این که همیشه این کار به نتایج مقبول عامه منجر شود، نادرست است. در این صورت، کسانی که از نظریهپردازی حمایت میکنند، در برابر مسائل نو اما مخالف با رویه عادی و مقبولات چه موضعی خواهند داشت؟
علامه عسکری، یکی از چهرههای برجسته و پژوهشگر است. ایشان زمانی بحثی در باره زیارت عاشورا مطرح کرد. همان زمان به سرعت برخی از مراجع وقت موضعگیری کردند؛ این در حالی بود که در اخبار پیش از آن آمده بود که وی: با انتقاد شدید از ترویج برخی از ادعیه مشهور دینی، زیارت عاشورا و حدیث کسا را فاقد استناد تاریخی دانست. همچنین وی برخی از تعابیر موجود در زیارت عاشورا به ویژه فرازهای پایانی آن را فاقد روح حاکم بر فرهنگ شیعه، مشی اهل بیت و مخل در وحدت شیعه و سنی دانسته است.
در ادامه همان خبر آمده بود: علامه عسکری در سالهای گذشته نیز انتقاد شدید حوزههای علمیه تشیع را برانگیخته است؛ برای نمونه، اظهارات وی در ترکیه مبنی بر بیپایه بودن بسیاری از احادیث اصول کافی اعتراض شدید شماری از اساتید برجسته حوزه علمیه قم را برانگیخته بود.
در متن خبر دیگری هم آمده بود: در واکنشها نسبت به اظهارات علامه عسکری، یکی از مراجع وقت قم در یک موضعگیری علنی گفتند: «بعضی، شرایط حساس ما را درک نمیکنند و به مسائلی دامن میزنند که نمیتوان با سکوت از آن گذشت فکر میکنند، با القای شبهه به معتقدات شیعه، میتوانند به سوی وحدت پیش روند، لکن غافلند، زیرا که مطرح کردن همین مسائل، موجب تفریق و اختلاف است. شیعیان مخلص درگاه اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ نمیتوانند، در مقابل زیر سؤال رفتن معتقداتشان ساکت بنشینند. اینجانب با دعوت عزیزان طلبه به صبر و بردباری و حفظ وحدت و یکپارچگی، به مسئولان امر، نصیحت میکنم، دست از این کارها بردارند و حوزه را آلوده افکار منحرف و نادرست ننمایند. حدیث کسا به نحو معروف و زیارت عاشورا و لعن بر دشمنان اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ جزو معتقدات شیعه اثنیعشری است و منکر آنها باید استغفار کند تا خداوند متعال، رحمی به او نماید و در روزی که «لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم» نجات پیدا کند.
نتیجه چه شد؟ نتیجه آن بود که ایشان به اجبار از آن چه مطرح کرده بود، عقب نشینی کرده و در پاسخ به این پرسش که نظر حضرتعالی درباره عاشورا و زیارت عاشورا چیست، نوشتند: «اینجانب در کتاب منتخب الادعیه دو زیارت از زیارت خاصه روز عاشورا را عرض کردم و به آن اعتقاد دارم. زیارت عاشورای مشهور و معروف، دارای مؤیدات و توثیقات خبری است که قابل تشکیک نیست و من خودم زیارت عاشورا میخواندم و میخوانم. پیش از این، من ناراحتی قلبی داشتم که یکی از بزرگان علما برای بنده زیارت عاشورا خواند و ناراحتی قلبی من مرتفع شد».
این تجربه نشان میدهد که اولا ما اعتبار محققان خود را صرفا به خاطر بیان برخی از دیدگاهها از میان میبریم و آنان را وادار به توبههای شگفت میکنیم. در غیر این صورت او باید به طور کل میدان را ترک کند.
نکته اینجاست که آیا اگر کسی در فقه مرجعیت دارد، در مقابل شخصی مثل علامه عسکری که در تاریخ مرجعیت دارد، میتواند چنین برخوردی داشته باشد؟ دراین صورت چه راهکاری برای این مطلب هست که ما تحقیق و تتبع و تأمل و تعقل را احترام بگذاریم و راه را برای پیشرفت در تحقیق باز نگاه داریم. پرسش اینجاست که آیا ما به نوعی اجتهاد در تاریخ هم نیازمندیم تا ورود در مباحث آن را بدون گذراندن مراتب اجتهادی آن روا میشمریم. این مسأله بازگشت به همان نکتهای است که در آغاز اشاره کردیم و آن این که امر تاریخ و پژوهش در آن هیچ گاه جدی گرفته نمیشود.
دوم آن که در ادامه این فضاها، محققان بعدی تکلیف خود را دانسته و نوعی خودسانسوری شدید در زمینه تحقیق و نظریهپردازی جدید خواهند داشت. دراین صورت ما از نعمت پیشرفت علمی در این زمینه محروم خواهیم ماند. علاوه بر آن که فضا برای کسانی باز خواهد ماند که با استفاده از این میدان راه را برای طرح دیدگاههای عجیب و غریب خود باز خواهند دید.
اکنون جای این پرسش است که بگوییم چه راهحلی برای این امر وجود دارد؟
ممکن است در وهله نخست انسان بگوید: این امر بستگی به آن دارد که مسأله مورد پژوهش به چه نوع مسائلی مربوط شود. اگر به بنیادهای فکری و اساسی مربوط میشود، بهتر است محقق ساکت بماند، اما اگر از مباحثی است که پیش از این محل تأمل و بحث بوده است، امکان طرح آن وجود دارد.
به نظر میرسد این راه حل در عین حال که روی نکته حساسی انگشت نهاده و به مقدار زیادی پاسخگوست، در نهایت نمیتواند مشکل را حل کند. به دلیل این که:
اولا بسیاری از مسائلی که روزگاری محل تأمل و بحث بوده اکنون جزو مسلمات شده و حتی به تعبیر برخی جزو شعایر شیعه شده است. ثانیا این که به فرض این که در حوزههای علمی و تخصصی این بحث محل تأمل باشد، در میان عامه شیعه و خواص تابع عامه واکنش سختی نسبت به این مسأله ایجاد میشود.
اکنون باید پرسید: آیا امکان دارد مرکزی علمی از علمای شیعه، این تقسیم بندی را انجام داده، مسائل را به مسائل قابل بحث و غیر قابل بحث تقسیم کند؟
راه حل دیگر آن است که مرکزی از علمای درجه یک تشکیل شده و کار رسمیت باورهای مذهبی را در عرصههای گوناگون بر عهده گرفته و بحث درباره این قبیل مسائل و نظریهپردازی درباره مسائل نو را در حوزههای فکری خاص خود در حوزه یا دانشگاه آزاد بگذارد.
یک مشکل أن است که برخی از اظهارنظرهای جنجالی بنیاد پژوهشی، استواری ندارد و طرح آنها از سوی برخی از روشنفکران دینی که شبه محقق هستند و در شماری از بدیهیات تردید میکنند، فضا را تخریب میکند. این موارد از حوزه بحث ما خارج است. چنان که برخی از سنتیها گهگاه به دلایلی مطالبی را اظهار میکنند؛ مانند یکی از علمای اخیر حوزه و اظهارنظری که درباره واقعه یوم الخمیس داشت و اساسا نظری پژوهشی نبود. آن قبیل موارد از عالم تحقیق و پژوهش آنچنان که با ارایه استدلالهای نیرومند و قوی همراه باشد خارج است.
اما وقتی سابقه یک پژوهشگر را میبینیم و تلاش و پیشینه پژوهشی او را میشناسیم، حق نداریم اجازه دهیم برخوردهای غیرحرفهای با دیدگاههای او شده و مورد اتهام قرار گیرد.
کار وقتی دشوارتر میشود که انسان میبیند برای منکوب کردن دیدگاههای علمی شخصی ـ که البته ممکن است قابل انتقاد علمی هم باشد ـ از اتهامات اخلاقی استفاده شود. این نهایت بی انصافی است، بلکه نوعی ظلم و ستم دوچندان است که در نقد یک کتاب پژوهشی، نویسنده با تعابیر اخلاقی مورد خطاب قرار گیرد. نمونههایی ازاین برخوردها را نیز در برخی از مطبوعات تجربه میکنیم. برای نمونه در همین اواخر در یکی از نشریات با موضعگیری علیه یک کتاب پژوهشی، نویسنده آن به عنوان یک «روحانی فاسد» معرفی شده و سپس با تعابیر تندی مانند فریبکاری و شیادی درباره روش نگارش و پژوهش او سخن گفته شد. این در حالی است که اثر یاد شده، اثری پژوهشی و طبعا قابل انتقاد پژوهشی است، اما برخورد یک روزنامه با این روش، جز این که کار نظریهپردازی و پژوهش را در کشور ما مختل کند، نتیجهای نخواهد داشت. نویسنده یاد شده، خالق چندین اثر پژوهشی است که یکی از آنها در کشور جایزه سال گرفته است. اثر دیگر او با نام میراث مکتوب شیعه یکی از بنیادیترین پژوهشهایی است که در سالهای اخیر در حوزه شیعهشناسی منتشر شده و پیش از این هم پژوهش دیگر او در فقه شیعه به عنوان یک اثر قابل ستایش منتشر شده بود.
اگر در کشور ما از نظریهپردازی ستایش شده و روی تولید علم تأکید میشود و بخشی از آن برای طلاب، یعنی کسانی است که مطالعات دینی و به ویژه در حوزه تاریخ اسلام دارند، باید انتظار آن را داشت که پژوهش به صورت طبیعی کار خود را انجام دهد. با اعتمادی که ما به اصول اساسی دین و مذهب خویش داریم، نباید از این پژوهشها نگران باشیم؛ بنابراین، و دراین صورت نمیتوانیم همزمان، چوب و چکش را دست گرفته با استفاده از تعابیر زشت به سراغ کسانی برویم که روی مبنا و اصول کار پژوهش را پیش برده و طبعا انتظار دارند که مورد نقادی علمی قرار گیرند، نه آن که از آنان به عنوان افراد فاسد یاد شود. (و خداوند باطن اشخاص را بهتر از هر کس دیگر میشناسد).
محققان تاریخ صدر اسلام و چالش وحدت
نکته دیگر در تاریخنویسی اسلامی برای یک عالم روحانی شیعه یا محقق سنی آن است که تا چه اندازه ملاحظات خود را در امر تحقیق از یک سو و سرنوشت امت اسلامی از سوی دیگر داشته باشد. حقیقت آن است که مصلحتاندیشی برای یک جامعه دینی و مذهبی آن هم جامعهای که نگره طایفی در آن حاکم است و به شدت اختلافگر است، یک مسأله بس مهم است. این مصلحت اندیشی گاه چندان اهمیت دارد که نگاه محقق را روی مسأله تحقیق دگرگون میکند.
برای مثال، در اینجا میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا اظهارنظری که علامه عسکری درباره اصول کافی در ترکیه داشته است، دقیقا در چهارچوب مصلحت اندیشی بوده است یا نه؟ به عبارت دیگر، نگاه وی به امر وحدت تا چه اندازه بر پژوهشهای وی سایه انداخته است؟
به نظر میرسد علامه عسکری از آن گروهی بوده است که معقتدند هر چه تحقیق بیشتر شود و دو طرف بهتر همدیگر را بشناسند، امر وحدت آسانتر میشود، اما بسیاری در امر تحقیق در امور مذهبی به این امر باور ندارند. زیرا اساسا بحث مذهب و مذهبی کردن صرفا امر پژوهش و تحقیق نیست. باورهای عاطفی است که نسبت به نتیجه تحقیقات هم واکنش منفی نشان میدهد.
ما از یک سو باور داریم که علامه عسکری، واقعا و عمیقا به وحدت اسلامی باور داشت. او خود در عراق از بنیانگذاران حزب الدعوه بود که یک حزب اسلامی بود تا یک حزب شیعی. این حزب به یک مدل جهانی اسلامی باور داشت تا تأکید روی جامعه شیعی. در واقع، نوعی اقتباس از حرکت اخوانی بود. معنای این حرف، آن بود که بنیانگذاران آن در شرایط عادی، باور به وحدت اسلامی و یکپارچگی جهان اسلام داشتند، اما از سوی دیگر، هر آنچه نوشت و گفت، دقیقا در چهارچوب معارفی بود که هسته مرکزی اختلاف نظر میان امت را تشکیل میدهد. تحقیقات ایشان بسیاری از نکات را روشن کرد، اما از زاویه مصلحتاندیشی، دست کم بر پایه برخی دیدگاههای وحدتگرایانه، راه را برای تعارض بیشتر فراهم ساخت. در این زمینه هم بحث باید ادامه پیدا کند.
در کل باید گفت، علامه عسکری آدمی متحرک و پویا در عرصه اجتماع و سیاست و فرهنگ بود. مردی نظریهپرداز که توانست اکتشافاتی را به نام خود ثبت کند و تأثیر خاص خود را بر جامعه شیعی باقی بگذارد. او از نسل کسانی بود که در مکتب کاظمین تربیت شده و به نوعی متأثر از مرحوم سید هبت الدین شهرستانی بودند. وی این میراث را از کاظمین به نجف آورد و نشان داد که نه تنها در امر نظریهپردازی جدی است، بلکه در ایجاد نهادهای آموزشی نوین هم دیدگاههای تازه و خاص و راهگشای خود را دارد. امروز که به نقش حزبالدعوه در عراق نگاه میکنیم، میتوانیم دوراندیشی سیاسی او را هم در آن روزگار دریابیم؛ هرچند از زمانی که به ایران آمد، سیاست را کنار گذاشت.
-----------------------------------
1ـ این متنی است که بنده برای سخنرانی در محفل بزرگداشت علامه سید مرتضی عسکری در مشهد (سالن همایشهای دفتر تبلیغات اسلامی ـ روز 22 آذر 86) آماده کرده بودم، اما به دلیل کنسل شدن پرواز توفیق شرکت در آن را نیافتم.
دوم آن که وقتی تاریخ با دین در یک خط ممتد پژوهشی قرار میگیرد، درست مثل «فلسفه و دین» یا «هنر و دین» در یک جاهایی به هم برخورد میکند. شما وقتی کار پژوهشی میکنید، همان مشکل قدیمی را دارید که فلسفه با دین دارد. آیا فلسفه حرف اول را میزند یا دین؟ اگر دین حرف اول را میزند، پس شما متکلم هستید نه فیلسوف. اما اگر فلسفه حرف اول را میزند، آن وقت ناچار باید برخی از مطالب و مفاهیم دینی را تأویل کنید. همینجاست که خشم عدهای علیه شما برانگیخته میشود. در حوزه هنر هم همین مشکل بعینه وجود دارد. افسار زدن به هنر با نام تعهد و دینداری با توجه به اسب سرکش هنر و توان بالای انسان در آفرینش هنری مشکلاتی را پدید میآورد. در امر هنر، آفرینش هنری کاری شبیه به پژوهش در عرصه تاریخ یا فلسفه است.
باید برای این امر راه حلی پیدا کرد. این راه بیش از آن که جنبه علمی داشته باشد، مربوط به اخلاق کار پژوهش و فهم و درک شرایط خاص اجتهاد در عرصههای گوناگون از جمله تاریخ اسلام است.
تحقیق مثبت و منفی!
انتخاب این عنوان اندکی دشوار و غیرمعمول است. آنچه مد نظر است، این که امر تحقیق در حوزه تاریخ مذهبی کاری سهل و ممتنع است. میدانیم که بخشی از دین، تاریخ آن است. بخشی از مذهب تاریخ آن است. این خطر برای همه فرقهها وجود دارد. وقتی شما در تاریخ دین دست به پژوهش میزنید، همیشه با این خطر روبهرو هستید که حقایقی را رو کنید.
بسیاری از اوقات، این حقایق ارزشمند هستند و سخت به کار دین و مذهب میآیند و در عین حال از معیارهای علمی و پژوهشی هم برخوردارند. اینها را عجالتا به عنوان تحقیق مثبت مینامم، اما برخی از اوقات تحقیقات جدید مشکل ایجاد میکنند؛ یعنی مطالبی در آنها مطرح میشود که خوشایند عامه نیست.
برای مثال؛ دو مورد متفاوت را از آقای عسکری را در زمینه تحقیق مثبت و منفی مرور میکنیم:
نظریه استوار ایشان درباره منشأ داستان عبدالله بن سبا که در اصل بررسی روایات سیف بود، در عین حال که یک کار پژوهشی جدی بود، برای مذهب شیعه یک مرحله از پیشرفت در کار تاریخ مذهب بود. سالها بلکه قرنها بود که اتهام بیپایهای که اصل آن یک خبر مجعول و نادرست بود، نسبت به شیعه مطرح میشد و لازم بود برای یکبار این خبر جدی بررسی شود. پیش از آن، در این باره تردیدهایی مطرح شده بود. گویا، در میان عربها نخستین بار طه حسین در سال 1953 / 1372 ق این مسأله را در کتاب علی و بنوه (ص 90 و ترجمه دکتر شهیدی ص 96 – 97) مطرح کرد. اندکی بعد و شاید همان زمان آقای عسکری به کار تألیف کتاب «عبدالله بن سبا و اساطیر اخری» مشغول بود که سال 1375ق چاپ شد.
علامه عسکری از بن و اساس به بررسی آن پرداخت و کار درخوری انجام داد که به هر حال مخالفان را به تب و تاب انداخت و مجبور به پاسخگویی کرد که بسیاری از آنها نیز مذبوحانه بود. خوب البته یک نظریه جدید لوازمی دارد که باید به آنها توجه داشت و همه ابعاد تأثیرگذاری آن را ملاحظه کرد.
اکنون به نوع دوم آن توجه کنیم و مقدمتا بگوییم وقتی انسان پژوهشگر شد، همیشه نمیتواند منتظر بماند که به اصطلاح از نگاه عوام و خواصی که در حد عوام با آن مطالب سروکار دارند، خشنود شوند. تحقیق یک شمشیر دو لبه است. ممکن است به عقیده رسمی خدمت بکند و ممکن است یک عقیده عمومی را مورد تردید قرار دهد. زمانی که آقای عسکری همراه شماری از علما به کنفرانس سنت رسولالله و عقیده شیعه به ترکیه رفت، نسبت به آنچه وی در سخنرانی خود مطرح کرده بود، تردیدهایی در داخل برانگیخته شد. چنین اظهار شد که ایشان در سخنرانی خود در روایات کافی تردید کرده و بسیاری را نادرست خوانده است. این مسأله انعکاس تندی در ایران علیه وی داشت. این به رغم آن بود که ایشان باورش این بود که در آن کنفرانس تلاش کرده است تا شیعه را از خطر مهمی نجات دهد. آن سر و صداها به شخصیت علامه عسکری در نزد بسیاری از افراد لطمه زد و برای نخستین بار اعتبار او را مورد چالش قرار داد.
مشکل این است که اگر محقق به سندی برخورد کرد که اندیشههای گذشته او و یا مسائل پذیرفته شده در عرف شیعه را مورد تأمل قرار میدهد چه باید بکند؟ ممکن است که او خطا کرده باشد، اما پاسخ دادن به خطای او کار یک محقق دیگر است. در حالی که بسیاری از اوقات بدون آن که کسی پاسخ دهد، تنها علیه او جنجال میشود.
از زاویه دیگر هم میتوان به این بحث پرداخت. ما در زمینه نظریهپردازی در حوزه «تاریخ دین»، نیاز به نوعی نوآوری و ابتکار داریم. تصور این که همیشه این کار به نتایج مقبول عامه منجر شود، نادرست است. در این صورت، کسانی که از نظریهپردازی حمایت میکنند، در برابر مسائل نو اما مخالف با رویه عادی و مقبولات چه موضعی خواهند داشت؟
علامه عسکری، یکی از چهرههای برجسته و پژوهشگر است. ایشان زمانی بحثی در باره زیارت عاشورا مطرح کرد. همان زمان به سرعت برخی از مراجع وقت موضعگیری کردند؛ این در حالی بود که در اخبار پیش از آن آمده بود که وی: با انتقاد شدید از ترویج برخی از ادعیه مشهور دینی، زیارت عاشورا و حدیث کسا را فاقد استناد تاریخی دانست. همچنین وی برخی از تعابیر موجود در زیارت عاشورا به ویژه فرازهای پایانی آن را فاقد روح حاکم بر فرهنگ شیعه، مشی اهل بیت و مخل در وحدت شیعه و سنی دانسته است.
در ادامه همان خبر آمده بود: علامه عسکری در سالهای گذشته نیز انتقاد شدید حوزههای علمیه تشیع را برانگیخته است؛ برای نمونه، اظهارات وی در ترکیه مبنی بر بیپایه بودن بسیاری از احادیث اصول کافی اعتراض شدید شماری از اساتید برجسته حوزه علمیه قم را برانگیخته بود.
در متن خبر دیگری هم آمده بود: در واکنشها نسبت به اظهارات علامه عسکری، یکی از مراجع وقت قم در یک موضعگیری علنی گفتند: «بعضی، شرایط حساس ما را درک نمیکنند و به مسائلی دامن میزنند که نمیتوان با سکوت از آن گذشت فکر میکنند، با القای شبهه به معتقدات شیعه، میتوانند به سوی وحدت پیش روند، لکن غافلند، زیرا که مطرح کردن همین مسائل، موجب تفریق و اختلاف است. شیعیان مخلص درگاه اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ نمیتوانند، در مقابل زیر سؤال رفتن معتقداتشان ساکت بنشینند. اینجانب با دعوت عزیزان طلبه به صبر و بردباری و حفظ وحدت و یکپارچگی، به مسئولان امر، نصیحت میکنم، دست از این کارها بردارند و حوزه را آلوده افکار منحرف و نادرست ننمایند. حدیث کسا به نحو معروف و زیارت عاشورا و لعن بر دشمنان اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ جزو معتقدات شیعه اثنیعشری است و منکر آنها باید استغفار کند تا خداوند متعال، رحمی به او نماید و در روزی که «لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم» نجات پیدا کند.
نتیجه چه شد؟ نتیجه آن بود که ایشان به اجبار از آن چه مطرح کرده بود، عقب نشینی کرده و در پاسخ به این پرسش که نظر حضرتعالی درباره عاشورا و زیارت عاشورا چیست، نوشتند: «اینجانب در کتاب منتخب الادعیه دو زیارت از زیارت خاصه روز عاشورا را عرض کردم و به آن اعتقاد دارم. زیارت عاشورای مشهور و معروف، دارای مؤیدات و توثیقات خبری است که قابل تشکیک نیست و من خودم زیارت عاشورا میخواندم و میخوانم. پیش از این، من ناراحتی قلبی داشتم که یکی از بزرگان علما برای بنده زیارت عاشورا خواند و ناراحتی قلبی من مرتفع شد».
این تجربه نشان میدهد که اولا ما اعتبار محققان خود را صرفا به خاطر بیان برخی از دیدگاهها از میان میبریم و آنان را وادار به توبههای شگفت میکنیم. در غیر این صورت او باید به طور کل میدان را ترک کند.
نکته اینجاست که آیا اگر کسی در فقه مرجعیت دارد، در مقابل شخصی مثل علامه عسکری که در تاریخ مرجعیت دارد، میتواند چنین برخوردی داشته باشد؟ دراین صورت چه راهکاری برای این مطلب هست که ما تحقیق و تتبع و تأمل و تعقل را احترام بگذاریم و راه را برای پیشرفت در تحقیق باز نگاه داریم. پرسش اینجاست که آیا ما به نوعی اجتهاد در تاریخ هم نیازمندیم تا ورود در مباحث آن را بدون گذراندن مراتب اجتهادی آن روا میشمریم. این مسأله بازگشت به همان نکتهای است که در آغاز اشاره کردیم و آن این که امر تاریخ و پژوهش در آن هیچ گاه جدی گرفته نمیشود.
دوم آن که در ادامه این فضاها، محققان بعدی تکلیف خود را دانسته و نوعی خودسانسوری شدید در زمینه تحقیق و نظریهپردازی جدید خواهند داشت. دراین صورت ما از نعمت پیشرفت علمی در این زمینه محروم خواهیم ماند. علاوه بر آن که فضا برای کسانی باز خواهد ماند که با استفاده از این میدان راه را برای طرح دیدگاههای عجیب و غریب خود باز خواهند دید.
اکنون جای این پرسش است که بگوییم چه راهحلی برای این امر وجود دارد؟
ممکن است در وهله نخست انسان بگوید: این امر بستگی به آن دارد که مسأله مورد پژوهش به چه نوع مسائلی مربوط شود. اگر به بنیادهای فکری و اساسی مربوط میشود، بهتر است محقق ساکت بماند، اما اگر از مباحثی است که پیش از این محل تأمل و بحث بوده است، امکان طرح آن وجود دارد.
به نظر میرسد این راه حل در عین حال که روی نکته حساسی انگشت نهاده و به مقدار زیادی پاسخگوست، در نهایت نمیتواند مشکل را حل کند. به دلیل این که:
اولا بسیاری از مسائلی که روزگاری محل تأمل و بحث بوده اکنون جزو مسلمات شده و حتی به تعبیر برخی جزو شعایر شیعه شده است. ثانیا این که به فرض این که در حوزههای علمی و تخصصی این بحث محل تأمل باشد، در میان عامه شیعه و خواص تابع عامه واکنش سختی نسبت به این مسأله ایجاد میشود.
اکنون باید پرسید: آیا امکان دارد مرکزی علمی از علمای شیعه، این تقسیم بندی را انجام داده، مسائل را به مسائل قابل بحث و غیر قابل بحث تقسیم کند؟
راه حل دیگر آن است که مرکزی از علمای درجه یک تشکیل شده و کار رسمیت باورهای مذهبی را در عرصههای گوناگون بر عهده گرفته و بحث درباره این قبیل مسائل و نظریهپردازی درباره مسائل نو را در حوزههای فکری خاص خود در حوزه یا دانشگاه آزاد بگذارد.
یک مشکل أن است که برخی از اظهارنظرهای جنجالی بنیاد پژوهشی، استواری ندارد و طرح آنها از سوی برخی از روشنفکران دینی که شبه محقق هستند و در شماری از بدیهیات تردید میکنند، فضا را تخریب میکند. این موارد از حوزه بحث ما خارج است. چنان که برخی از سنتیها گهگاه به دلایلی مطالبی را اظهار میکنند؛ مانند یکی از علمای اخیر حوزه و اظهارنظری که درباره واقعه یوم الخمیس داشت و اساسا نظری پژوهشی نبود. آن قبیل موارد از عالم تحقیق و پژوهش آنچنان که با ارایه استدلالهای نیرومند و قوی همراه باشد خارج است.
اما وقتی سابقه یک پژوهشگر را میبینیم و تلاش و پیشینه پژوهشی او را میشناسیم، حق نداریم اجازه دهیم برخوردهای غیرحرفهای با دیدگاههای او شده و مورد اتهام قرار گیرد.
کار وقتی دشوارتر میشود که انسان میبیند برای منکوب کردن دیدگاههای علمی شخصی ـ که البته ممکن است قابل انتقاد علمی هم باشد ـ از اتهامات اخلاقی استفاده شود. این نهایت بی انصافی است، بلکه نوعی ظلم و ستم دوچندان است که در نقد یک کتاب پژوهشی، نویسنده با تعابیر اخلاقی مورد خطاب قرار گیرد. نمونههایی ازاین برخوردها را نیز در برخی از مطبوعات تجربه میکنیم. برای نمونه در همین اواخر در یکی از نشریات با موضعگیری علیه یک کتاب پژوهشی، نویسنده آن به عنوان یک «روحانی فاسد» معرفی شده و سپس با تعابیر تندی مانند فریبکاری و شیادی درباره روش نگارش و پژوهش او سخن گفته شد. این در حالی است که اثر یاد شده، اثری پژوهشی و طبعا قابل انتقاد پژوهشی است، اما برخورد یک روزنامه با این روش، جز این که کار نظریهپردازی و پژوهش را در کشور ما مختل کند، نتیجهای نخواهد داشت. نویسنده یاد شده، خالق چندین اثر پژوهشی است که یکی از آنها در کشور جایزه سال گرفته است. اثر دیگر او با نام میراث مکتوب شیعه یکی از بنیادیترین پژوهشهایی است که در سالهای اخیر در حوزه شیعهشناسی منتشر شده و پیش از این هم پژوهش دیگر او در فقه شیعه به عنوان یک اثر قابل ستایش منتشر شده بود.
اگر در کشور ما از نظریهپردازی ستایش شده و روی تولید علم تأکید میشود و بخشی از آن برای طلاب، یعنی کسانی است که مطالعات دینی و به ویژه در حوزه تاریخ اسلام دارند، باید انتظار آن را داشت که پژوهش به صورت طبیعی کار خود را انجام دهد. با اعتمادی که ما به اصول اساسی دین و مذهب خویش داریم، نباید از این پژوهشها نگران باشیم؛ بنابراین، و دراین صورت نمیتوانیم همزمان، چوب و چکش را دست گرفته با استفاده از تعابیر زشت به سراغ کسانی برویم که روی مبنا و اصول کار پژوهش را پیش برده و طبعا انتظار دارند که مورد نقادی علمی قرار گیرند، نه آن که از آنان به عنوان افراد فاسد یاد شود. (و خداوند باطن اشخاص را بهتر از هر کس دیگر میشناسد).
محققان تاریخ صدر اسلام و چالش وحدت
نکته دیگر در تاریخنویسی اسلامی برای یک عالم روحانی شیعه یا محقق سنی آن است که تا چه اندازه ملاحظات خود را در امر تحقیق از یک سو و سرنوشت امت اسلامی از سوی دیگر داشته باشد. حقیقت آن است که مصلحتاندیشی برای یک جامعه دینی و مذهبی آن هم جامعهای که نگره طایفی در آن حاکم است و به شدت اختلافگر است، یک مسأله بس مهم است. این مصلحت اندیشی گاه چندان اهمیت دارد که نگاه محقق را روی مسأله تحقیق دگرگون میکند.
برای مثال، در اینجا میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا اظهارنظری که علامه عسکری درباره اصول کافی در ترکیه داشته است، دقیقا در چهارچوب مصلحت اندیشی بوده است یا نه؟ به عبارت دیگر، نگاه وی به امر وحدت تا چه اندازه بر پژوهشهای وی سایه انداخته است؟
به نظر میرسد علامه عسکری از آن گروهی بوده است که معقتدند هر چه تحقیق بیشتر شود و دو طرف بهتر همدیگر را بشناسند، امر وحدت آسانتر میشود، اما بسیاری در امر تحقیق در امور مذهبی به این امر باور ندارند. زیرا اساسا بحث مذهب و مذهبی کردن صرفا امر پژوهش و تحقیق نیست. باورهای عاطفی است که نسبت به نتیجه تحقیقات هم واکنش منفی نشان میدهد.
ما از یک سو باور داریم که علامه عسکری، واقعا و عمیقا به وحدت اسلامی باور داشت. او خود در عراق از بنیانگذاران حزب الدعوه بود که یک حزب اسلامی بود تا یک حزب شیعی. این حزب به یک مدل جهانی اسلامی باور داشت تا تأکید روی جامعه شیعی. در واقع، نوعی اقتباس از حرکت اخوانی بود. معنای این حرف، آن بود که بنیانگذاران آن در شرایط عادی، باور به وحدت اسلامی و یکپارچگی جهان اسلام داشتند، اما از سوی دیگر، هر آنچه نوشت و گفت، دقیقا در چهارچوب معارفی بود که هسته مرکزی اختلاف نظر میان امت را تشکیل میدهد. تحقیقات ایشان بسیاری از نکات را روشن کرد، اما از زاویه مصلحتاندیشی، دست کم بر پایه برخی دیدگاههای وحدتگرایانه، راه را برای تعارض بیشتر فراهم ساخت. در این زمینه هم بحث باید ادامه پیدا کند.
در کل باید گفت، علامه عسکری آدمی متحرک و پویا در عرصه اجتماع و سیاست و فرهنگ بود. مردی نظریهپرداز که توانست اکتشافاتی را به نام خود ثبت کند و تأثیر خاص خود را بر جامعه شیعی باقی بگذارد. او از نسل کسانی بود که در مکتب کاظمین تربیت شده و به نوعی متأثر از مرحوم سید هبت الدین شهرستانی بودند. وی این میراث را از کاظمین به نجف آورد و نشان داد که نه تنها در امر نظریهپردازی جدی است، بلکه در ایجاد نهادهای آموزشی نوین هم دیدگاههای تازه و خاص و راهگشای خود را دارد. امروز که به نقش حزبالدعوه در عراق نگاه میکنیم، میتوانیم دوراندیشی سیاسی او را هم در آن روزگار دریابیم؛ هرچند از زمانی که به ایران آمد، سیاست را کنار گذاشت.
-----------------------------------
1ـ این متنی است که بنده برای سخنرانی در محفل بزرگداشت علامه سید مرتضی عسکری در مشهد (سالن همایشهای دفتر تبلیغات اسلامی ـ روز 22 آذر 86) آماده کرده بودم، اما به دلیل کنسل شدن پرواز توفیق شرکت در آن را نیافتم.